در این گرمـای تـابستـان؛
وقتی پیچیده می شـوم میـان سیـاهی ات،
تنهــا دلخـوشی ام به این اسـت که
عرقِ روی ِ پیشـانی ام
عرقِ بنـدگی اسـت،
نـه عرق شَـرم...
بـاور کـن،معنیِ این همه حرارت و گرما را به جان خریدن،تحمـل نیسـت...
عشق اسـت؛ عشق بـه خُـدا...