loading...
مهدی امینی
سرباز گمنام بازدید : 209 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (0)
اگرچه معمار زمان خشت روي خشت سن و سالش گذاشته، اما هم چنان چابک و پردغدغه، کار مي کند و مي آموزد و مي آموزاند. فاطمه ناهيدي نخستين بانوي آزاده ايراني است که با مدرک مامايي به خط مقدم جبهه رفت و در مهر ماه ۵۹ اسير شد.

فاطمه ناهيدي نخستين بانوي آزاده ايراني است که با مدرک مامايي به خط مقدم جبهه رفت و در مهر ماه ۵۹ اسير شد. بعد از چند سال اسارت (بهمن ۶۲) به ايران بازگشت و اميدوارانه به آموختن پرداخت و حالا با مدرک دکترا، سال هاست که دانشجو پرورش مي دهد. او عضو هيئت علمي دانشکده علوم پزشکي دانشگاه بهشتي است و حرف هاي زيادي براي گفتن دارد. گفتني هاي او با روزنامه خراسان را با هم مي خوانيم.

از دوران اسارت و فضاي اردوگاه ها برايمان بگوييد.

ما خانم ها از همان اول گوش به حرف عراقي ها نمي کرديم و چوبش را هم مي خورديم. ما فکر مي کرديم نبايد به عراقي ها رو بدهيم. احساس مي کرديم بايد يک طوري برخورد کنيم که اين ها هم ازسوي ما احساس امنيت و آسايش نداشته باشند و ما را به عنوان اسراي خاطي و آشوب گر بشناسند. يادم هست يک بار جشن ملي عراقي ها بود و براي ما نوشابه آوردند. به مترجم گفتم بگو براي همه بردند؟ گفت نه اين فقط مخصوص شما ست. گفتم ما نيازي به نوشابه نداريم. گفتيم يا براي همه يا براي هيچ کس.فرمانده عصباني شد و گفت اين ها لياقت ندارند. بعدها نظر بچه ها به شکلي به ما رسيد. آن ها به ما گفتند که چقدر حرکت جالبي کرديد. برايشان مهم بود که جلوي عراقي ها مي ايستيم. وقتي که ما در مقابل آنها مقاومت مي کرديم آن ها احساس غرور مي کردند. حتي در زندان هم همين اتحاد بود.

يکي از خاطراتي که برايم خيلي جالب بود اين بود که وقتي مي خواستيم اعتصاب غذا کنيم، عراقي ها ريختند داخل سلول و شروع کردند به زدن. ما هميشه دفاع را با هم هماهنگ مي کرديم. مثلاً يکي مي  گفت من ناخن بلند مي کنم که اگر عراقي ها آمدند چنگ شان بزنم. ديگري کار ديگري را به گردن مي گرفت و هم زمان حمله کرديم به عراقي ها. يکي از بچه ها کابل برق را از دست عراقي کشيد و شروع کرد به زدن عراقي هايي که درجه دار بودند. آن ها هم مجبور شدند از داخل سلول بروند بيرون. چون برايشان خيلي بد بود که از ۴ زن ايراني کتک خورده اند. ما هم تا قبل از اين که در را ببندند ابزار جرم را انداختيم بيرون.بعدا يکي از افسران خودي برايمان تعريف کرد که يکي از همين هايي که کتک خورده بود جلوي سلول يکي از افسرها رفته و گفته بود اگر همه زن هاي ايراني اين طوري هستند، دلم به حال شما مردهاي ايراني مي سوزد.

دل تان بيشتر از همه براي چه کسي تنگ شده بود و احساس تان در لحظه آزادي چه بود؟

خب خوشحال بودم. اما از همه بيشتر دلتنگ برادرم علي بودم من بچه بزرگ خانواده بودم و علي از خودم کوچک تر بود و ما همه مسائل مبارزاتي را با هم درميان مي گذاشتيم.اول وآخر همه نامه هايم علي بود. زماني که آزاد شديم 3 روز در سرخه حصار تهران قرنطينه شديم. آن زمان وزير بهداشت دکتر دستجردي بود. پدرم از ايشان اجازه گرفته بود که تلفني با من حرف بزند. تا ارتباط تلفني برقرار شد پدرم با گريه حالم را پرسيد و من گفتم علي چطور است؟ پدرم گفت تو بيا از علي هم برايت مي گويم. با خود فکر کردم شايد علي جانباز شده باشد. توي برف ها راه مي رفتم با خود فکر مي کردم اگر او جانباز شده باشد نکند ايمانش از بين برود. من حاضرم او را نبينم ولي او هميشه با صلابت و با ايمان باشد.

خيلي جالب بود که زماني هم که من اسير شدم دوستان برادرم در جبهه مي گفتند يک بار ديديم که علي رفته يک گوشه نشسته است و گريه مي کند.از او پرسيده بودند چرا گريه مي کني؟ او هم گفته بود به آسمان ها نگاه کردم و ياد خواهرم افتادم. نمي دانم کجاست. اما حاضرم اورا نبينم ولي ايمانش از دست نرود. قرنطينه تمام شد و من به خانه برگشتم اما وقتي آمدم علي شهيد شده بود.زماني که از اردوگاه بيرون مي آمدم، از پشت سيم هاي خار دار، همه بچه هايي که پشت پنجره آسايشگاه ايستاده بودند را ديدم و هنوز هم که هنوز است وقتي چشمانم را مي بندم آن ها را مي بينم. هيچ وقت نمي توانستم احساس شادي کنم. چون احساس مي کردم يک تعدادي از بچه هايمان آنجا اسير هستند. شادي من موقعي بود که همه آزاد شدند.

چه کسي خبر اسارت تان را به خانواده تان داد؟ خبر داريد مادر، پدر، خواهر و برادرتان چه حالي شدند؟

وقتي من اسير شدم هيچ کس نمي دانست. يکي از بچه هايي که در خرمشهر بود چون آمبولانس ما را ديده بود که از بين رفته است فکر مي کرد ما هم در آن آمبولانس بوده ايم و از بين رفته ايم. به خانواده ام گفته بودند که شهيد شده ام. آخرين فردي که من را ديده بود عمويم بود. در پايگاه وحدت دزفول با هم ملاقات کرديم و شب را در منزل ايشان گذرانديم. بعد من رفتم سمت خرمشهر و آنجا اسير شدم. مقرر شده بود از تنومه ما را تحويل سازمان امنيت شان دهند. به سازمان امنيت تحويل داده شديم و اگر حرف هايمان شبيه هم نبود حکم اعدام مان صادر مي شد. يکي از سربازان عراقي به اسم محمد به ما نزديک شد. به قول خودش از نيروهاي مردمي و خيلي مسلمان بود. هميشه با حالتي دلسوزانه از ما مراقبت مي کرد.

مي گفت: هرچيزي خواستيد به من بگوييد. خودش هم دنبال کارهايمان مي رفت. انگار خواهر و مادر خودش آنجا اسير شده باشند.از آنجا به عنوان زنداني سياسي ما را تحويل سازمان امنيت بغداد دادند. روزي که من را تنها برده بودند سازمان امنيت تنومه براي بازجويي خانم آباد و خانم آزموده از محمد پرسيده بودند که او را کجا بردند؟ او هم جواب داده بود جايي که اگر درست جواب دهد بر مي گردد و اگر درست جواب ندهد ديگر بر نمي گردد. حالا من نمي دانم درست جواب دادم يا ندادم. در هر حال به بغداد برگردانده شدم. ما را با بچه ها به همان سازمان امنيت بردند و از آنجا تحويل وزارت اطلاعات شان دادند. از آن لحظه ما ديگر اسير عراق نبوديم. زنداني سياسي شده بوديم و ما را بردند جايي که زنداني هاي سياسي را نگهداري مي کنند. گفتند شما آمديد مستقيم با صدام بجنگيد، پس زنداني سياسي هستيد. در نتيجه نمي توانستيم هيچ گونه ارتباطي با خانواده داشته باشيم. نه نامه اي نه تلفني و نه هيچ پيامي. وقتي يک اسير در اردوگاه است، صليب سرخ به اوسر مي زند، مي تواند نامه بنويسد و حقوقي دارد. ولي حضور ما در آنجا به اين معنا بود که صليب سرخ هم نمي توانست ما را ببيند. ما در واقع مفقودالاثر بوديم. تا ۲ سال ما ۴ نفر مفقود الاثر بوديم. خانواده هيچ اطلاعي از ما نداشت اما ما به روش هاي مختلف توانستيم ارتباطي با بچه هايي که آنجا بودند برقرار کنيم.

يک نمونه اش را برايمان بگوييد. چگونه در اين شرايط سخت که حتي نفس کشيدن دشوار بود با زنداني هاي ديگر ارتباط برقرار مي کرديد؟

مثلا ما زماني را در زندان الرشيد عراق گذرانديم. زندان الرشيد زنداني امنيتي بود که 5 طبقه زير زمين داشت و بچه هايي که آنجا بودند گفتند شهيد صدر را در همان طبقات زير زمين شهيد کردند. هرچقدر به سمت طبقات پايين تر مي رفتي شکنجه ها شديدتر مي شد. نماي بيروني اين زندان از يک طرف مخابرات عراق بود. از يک طرف بانک جانفيدنگ بود که يک بانک بين المللي به حساب مي آمد.

از يک طرف يک هتل بزرگ و از طرف ديگر هم يک ساختمان اداري بسيار مجلل بود و هيچ کس نمي دانست بين اين چهار ساختمان چه خبر است. کسي نمي دانست آن داخل، سازمان جاسوسي عراق است. اين را خود عراقي ها که در مقطعي با ما بودند گفتند. آن ها خودشان مي گفتند که اصلاً باورشان نمي شود چنين چيزي وجود داشته باشد. در نتيجه در چنين محيطي هيچ گونه ارتباطي با خانواده نداشتيم و خانواده هم تصورش اين بود که ما شهيد شده ايم و منتظر بودند جنازه هايمان بيايد. چون جنازه اي درکار نبود نسبت به اين مسئله کمي شک داشتند. شکنجه گاه الرشيد زنداني بود که دور تا دورش را با ظاهرسازي پوشانده بودند تا کسي نفهمد آن جا چه خبراست.

ساختمان بزرگي بود در بغداد. چند طبقه داشت. يک طبقه اداري بود و طبقه دوم و سوم سلول ها بود. 5 طبقه زير زمين هم شکنجه گاه بود. رنگ ديوار سلول هاي طبقه اول کرم روشن و بزرگ تر بود. طبقه دوم سلول هاي سرخ داشت و در دو طرف راهرو سلول وجود داشت. سلول ها کوچک و فوق العاده تاريک بود. نور زيادي نداشت. روي ديوار هم چيزي نمي شد حک کرد. فقط يک بار ما را از سلول خودمان بردند توي يک سلول ديگر. آنجا فضايي بود که چراغ داخلش روشن بود و جلوي چراغ را توري کشيده بودند که کسي به برق دسترسي پيدا نکند. کرکره هاي آهني به پنجره هاي 40، 50 سانتي بالاي سلول ها زده بودند که نور راه پيدا نکند. فقط گاهي وقتي آفتاب مي شد نوري با يک شعاع کم را مي ديديم. روزي که مي خواستند پنجره سلول مان را توري بکشند ما را بردند توي يک سلول ديگر. مثل اين که قبلا در آن جا تغييراتي انجام شده بود. آنجا توانستم يک تکه سراميک نوک تيز پيدا کنم. بعد به بچه ها گفتم دانه به دانه با اين سراميک نوک تيز اسمتان را روي سراميک هاي ديوار حک کنيد.

يک چيزي در حدود شايد 7، 8 ساعت داخل سلول بوديم. اين هم لطف خدا بود که منتقل شويم. شروع کرديم به حک کردن اسم مان. عراقي ها هم فکر نمي کردند ما در آن سلول امکان انجام کاري داشته باشيم. آن تکه سراميک هم از دست شان در رفته بود. من اسم خودم را حک کردم و شماره منزل را نوشتم. بقيه بچه ها هم همين طور. بعد نوشتيم 4 اسير ايراني. مي دانستيم که اگر بعد از ما ايراني هاي ديگري را به عنوان اسير به آن سلول بياورند آن ها اسامي ما را به خاطر مي سپارند و به صليب سرخ مي دهند و اسامي ما به اين شکل پخش شد و همه متوجه شدند که چهار دختر ايراني در عراق هستند و به اين ترتيب صليب سرخ از وجود ما با خبر شد.بچه ها که به ايران نامه مي نوشتند اسم ما را هم به نوعي در نامه هايشان مي آوردند. مثلا مي نوشتند به خواهرم بگوييد فاطمه سالم است و شماره تلفن شان هم عوض شده است! هلال احمر ايران نامه ها را مي خواند و بعد به خانه ها تلفن مي زد که مثلا شما چنين فردي را در خانواده داريد؟ يکي از همين نامه ها که اسم من هم در آن آمده بود باعث شد که هلال احمر به خانه ما تلفن بزند و به اين شکل خانواده ام متوجه شدند که خبر از عراق مي آيد و حدس زدند که من شهيد نشده ام.

اين تنها چيزي بود که خانواده ام از من فهميده بودند تا اين که بعد از ۲ سال ما تصميم گرفتيم اعتصاب غذا کنيم. 20 فروردين تولد مادرم بود و من هر سال برايشان هديه مي بردم. ۲ سال بود که هديه براي مادرم نداده بودم. آن سال با خدا راز و نياز مي کردم و به خدا مي گفتم کمکم کن که امسال هديه اي به مادرم بدهم. به هر شکلي که هست. از قبل از عيد توي ذهنم بود که ما بالاخره بايد يک حرکتي کنيم. نبايد اين جا باشيم. حالا درست است که اسيريم ولي به نا حق اين جا هستيم. ما بايد يک حرکتي کنيم. برکتش دست خداوند است. موضوع را با بچه ها در ميان گذاشتم و گفتم ما وظيفه مان اين است که براي آزادي خودمان کاري کنيم. اما اگر نشد فردا در مقابل خداوند مسئول نيستيم که در مقابل ظالم سکوت کرده ايم. تصميم گرفتيم اعتصاب غذا کنيم.

قبل از اين اعتصاب غذا فرآيندي را طي کرديم. ابتدا مي خواستيم با مسئول زندان صحبت کنيم. در مي زديم، درگيري و کتک کاري شد، دست و سر و صورت مان خوني شد و سختي هاي بسيار کشيديم. يادم هست روي در و ديوار با خون نوشتم ا... اکبر و لااله الا ا...! خلاصه درگيري هاي زيادي داشتيم تا اين که بالاخره آنها تسليم شدند و ما را نزد مسئول زندان بردند. البته مسئول کل هم نبود. گفتيم تصميم داريم اعتصاب غذا کنيم. بايد از اينجا برويم و اينجا جاي ما نيست. در واقع از طريق مورسي که خودمان ابداع کرده بوديم، توانستيم با سلول هاي کناري ارتباط برقرار کنيم و فهميديم که يک اسير حق و حقوق بسيار گسترده اي دارد. حق نامه نوشتن دارد، حق ارتباط با خانواده دارد و ... اما ما اين ها را نمي دانستيم. علم به اين مسئله و قوانين باعث شد حرکت خيلي بزرگي انجام دهيم.

19 روز اعتصاب غذا کرديم. بعد از 19 روز از هم جدايمان کردند تا اين که مجبور شدند ما را تحويل بيمارستان دهند. اين اتفاقي بود که حتي صليب سرخ هم از آن خبر نداشت و شايد خيلي راحت مي شد سر ما را زير آب کنند. اما از طرفي هم برايشان با ارزش بوديم. آنها فکر مي کردند وقتي جنگ تمام شود مي توانند يک دختر را بدهند و ۱۰ تا افسر را پس بگيرند. اين بود که ما را منتقل کردند به بيمارستان شان، يک ماه در بيمارستان بستري بوديم و بعد از آن منتقل شديم به اردوگاه. اين بار ما را تحويل وزارت دفاع دادند. از آن لحظه ديگر به طور رسمي شديم يک اسير و دو سال هم در اردوگاه هاي متعدد بوديم.

گفتيد از طريق مورسي که خودتان ابداع کرده بوديد با سلول هاي ديگرارتباط داشتيد. اين مورس چگونه کار مي کرد؟

اول به ديوار مي زديم بعد انگار داريم سرود مي خوانيم سر و صدا مي کرديم. البته اجازه نداشتيم. ولي يک سر و صدايي مي کرديم و تا اين ها مي آمدند ساکت مي شديم. مي گفتند صدا نبايد باشد.

زياد قانون شکني مي کرديم. برخورد هاي بدي هم با ما مي شد ولي بايد حرکتي مي کرديم. بچه ها مي گفتند وقتي در مي زنيم بياييد زير در که صداي هم را بشنويم. اولا اينها فارسي بلد نبودند. يکي از بچه ها که عربي بلد بود، مي گفت ما اينجا آب مان ناجور است، امکانات بهداشتي، شانه، ناخن گير و... نداريم. بچه ها هم با صداي بلند با هم حرف مي زدند انگار که دارند دعوا مي کنند تا صدايشان برود بيرون. بالاي هر سلول يک دريچه کوچک بود. دريچه که باز مي شد تازه ارتباط مان برقرار مي شد. براي همين ناچار بوديم کاري کنيم که آن ها بيايند وپنجره را باز کنند. گاهي هم در مي زديم تا سرباز بيايد.

به محض اين که مي گفت چه مي خواهي ما شروع مي کرديم به کوبيدن به ديوارها. همه کوچک ترين صدا را دنبال مي کردند تا ببينند چه خبر است. طوري ارتباط برقرار مي کرديم که عراقي ها نفهمند ما داريم با رمز اطلاعات مي دهيم. بعد سلول هاي کناري اين کار را مي کردند. در سلول هاي کناري ما 6 دکتر بودند . سلول چپ ما 4 مهندس بودند. سلول هاي ديگر هم از طريق اين ها از همه چيز با خبر مي شدند. يک روز در سلول، ياد اين افتادم که در کتابي که قبلاً خوانده بودم آمده بود بچه هايي که در زندان هستند از طريق زدن به ديوار با هم مي توانند صحبت کنند. در واقع با رمز با هم حرف مي زدند. به بچه ها گفتم بياييد به حروف الفبا عدد بدهيم. مثلاً الف 1، ب 2 و تا 32 حرفي که داريم را عدد گذاري کنيم و از اين طريق با بچه هاي سلول هاي ديگر حرف بزنيم. فقط بايد به يک شکلي بچه ها را متوجه کنيم که داستان از چه قرار است. ترتيب حروف را با هم بررسي کرديم و بعد از عدد گذاري مشت زديم به ديوار. مشت که زديم به ديوار يعني شما هم بياييد زير در. زير در يک شکاف باريک داشت. بسيار باريک.

گوش مان را بايد مي گذاشتيم آنجا تا صداها را بشنويم. بعد آن ها مي آمدند و شروع مي کرديم به صحبت. آن روز گفتم که ما مي توانيم رمز داشته باشيم و بچه هايي که عربي بلد بودند شروع مي کردند به زدن حرف هاي متفرقه. بچه ها فهميدند که ما مي خواهيم يک زبان رمز داشته باشيم در نتيجه آنها هم يک مقدار حساس شدند. حالا بايد حروف الفبا را با هم بررسي مي کرديم.

يک بار زديم به سيم آخر و به اسم اين که داريم سرود مي خوانيم شروع کرديم زديم به ديوار ها که يعني گوش به زنگ باشيد.با صداي بلند شروع کرديم به خواندن الف، ب، پ، ت و ...! سرباز عراقي آمد که چه خبرتان است؟ ساکت. گفتيم داريم شعر مي خوانيم. اشکالي دارد؟ او فورا ما را ساکت کرد ولي در اين فاصله که او از محل استقرار خودش بيايد تا برسد به ما، خيلي اطلاعات را داده بوديم. آن ها هم در اين فاصله با قرص ترتيب حروف الفبا را روي ديوار نوشتند و ما با هم در اين زبان مشترک هماهنگ شديم و به اين ترتيب اين مورس ابداع شد.

طوري شد که ما براي آخرين حرف حروف الفبا 32 ضربه به ديوار مي زديم. ابتدا همين روش را داشتيم. اما کمي بعد ديديم کار بسيار دشوار است. اين بار آمديم گفتيم براي حرف 32 سه مشت و بعد دو ضربه بزنيم. به اين شکل تعداد ضربات کمتر شد. اول خيلي سخت بود. مثلا براي گفتن يک سلام کلي وقت مي گذاشتيم اما بعد به اين زبان عادت کرديم و تند و تند ضرباتي که به ديوار کوبيده مي شد را به جمله تبديل مي کرديم.

يکي از بهترين راه هايي که مي شود بحث اسارت را به اخبار و بخش هاي مهم رسانه ها کشاند تا مردم درباره آن مطالبه عمومي داشته باشند، چيست؟ چطور مي شود اين بحث اسارت را تبيين کرد؟

سوال خيلي ساده اي نيست. چرا که بايد خيلي روي آن کار شود. حرکت فرهنگي گسترده اي را مي طلبد. ولي يکي از راه هايي که به نوعي فرهنگ اسارت را تبيين مي کند، برخوردها و رفتارهاي خود بچه هاي آزاده است. چگونه رفتار کنند و چگونه رفتار نکنند. ممکن است من حرکتي کنم که 4 جوان نپسندند. بايد نسل جوان را به خود جذب و اعتمادشان را جلب کنيم.



سرباز گمنام بازدید : 253 یکشنبه 27 مرداد 1392 نظرات (0)
حسین شریعتمداری، سردبیر کیهان پس از اتفاقات روز پنجشنبه مجلس، در ستون یادداشت روز کیهان مطلبی را آورده است که در ادامه میخوانید.


در پایان روز پنج‌شنبه 24 مردادماه جاری، در پی 4 روز پرکار که از دوشنبه تا پنج‌شنبه هفته گذشته در صحن علنی مجلس شورای اسلامی ادامه داشت و با بحث‌های داغ و پردامنه نمایندگان موافق و مخالف درباره صلاحیت وزرای پیشنهادی رئیس جمهور محترم همراه بود، رأی مثبت و منفی نمایندگان به صندوق‌ها ریخته شد و نهایتا 15 تن از 18 وزیر پیشنهادی رئیس جمهور محترم از مجلس شورای اسلامی رأی اعتماد گرفتند و 3 وزیر آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فن‌آوری و ورزش و جوانان از حضور در کابینه آقای دکتر روحانی بازماندند. درباره آنچه طی این 4 روز و در جریان رسیدگی به صلاحیت وزرای پیشنهادی مطرح شده بود و نتیجه نهایی آن، گفتنی‌هایی هست که به برخی از با اهمیت‌ترین آنها اشاره می‌کنیم؛

1- تمامی چند وزیر پیشنهادی که متهم به حضور و حمایت از فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 بودند بدون استثناء -تأکید می‌شود که بدون استثناء- ضمن انکار حضور و حمایت خود، از فتنه آمریکایی- اسرائیلی یاد شده اعلام دوری و انزجار کردند و با قاطعیت -بعضاً همراه با سوگند- آن ماجرای پلشت را بیرون از دایره اسلام و انقلاب و نظام دانسته و بر وفاداری خود به امام(ره) و رهبر معظم انقلاب و پیروی از خط ترسیم شده از سوی ایشان تأکید ورزیدند.

 این تأکید و اصرار اکید که گاه با اشاره به مستنداتی نیز همراه بود، صرفنظر از میزان انطباق آن با واقعیت، نشانه و گواه آن است که فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 در سیاه‌ترین و بدنام‌ترین نقطه تاریخ این مرز و بوم دفن شده تا آنجا که کمترین نشانه از پیوند و رابطه با سران و اصحاب فتنه می‌تواند نفرت و انزجار مردم را در پی داشته باشد و معدود افرادی که به همراهی با آنان متهم شده بودند نیز، خوشنامی خود را در اعلام برائت از سران رسوا و اصحاب بدنام آن فتنه آمریکایی- اسرائیلی می‌دانند.

برائت از فتنه 88 که می‌توان از آن با عنوان پوزش صریح و یا تلویحی متهمان به حضور در فتنه یاد کرد، یکی از برجسته‌ترین موضوعاتی بود که در طول 4 روز بحث و بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی سایه پررنگ آن بر تمامی اظهارات نمایندگان موافق و مخالف و گزینه‌های معرفی شده به وضوح احساس می‌شد. این سایه به اندازه‌ای پررنگ بود که اعتراض گسترده و توأم با عصبانیت اپوزیسیون خارج کشور و مدعیان فراری اصلاحات را در پی داشت.

جریانات و گروههای یاد شده، از اعلام برائت گزینه‌های پیشنهادی آقای روحانی نسبت به فتنه 88 با عنوان «پشت پا زدن همزمان» آنها به جنبش سبز(!) و موسوی و خاتمی و کروبی یاد کرده و با ادبیات شناخته‌شده و بی‌ادبانه خود آنان را نواخته بودند!

فضای ضد فتنه حاکم بر جلسات 4 روزه رسیدگی به صلاحیت وزرای پیشنهادی در مجلس شورای اسلامی به همان اندازه که دشمنان بیرونی و دنباله‌های داخلی آنها را به خشم آورده است برای مردمی که در اعتراض به فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، حماسه پرشور و بی‌نظیر 9 دی را آفریده و از آن پس نیز بر خیانت فتنه‌گران و اعلام نفرت از آنان تأکید ورزیده بودند، امیدآفرین بود و به وضوح حکایت از آن داشت که آثار و ثمرات جهاد مقدس آنان با سران و اصحاب داخلی و خارجی فتنه 88 نه فقط کمرنگ نشده بلکه دامنه و ضریب تأثیر آن نیز گسترده‌تر شده و فزونی یافته است.

2- اگرچه شرکت و حضور برخی از سران و عوامل دست‌اندرکار فتنه 88 در انتخابات، اعتراف صریح آنان به دروغ بودن ادعای تقلب و خیانت بزرگی بود که در جریان فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 مرتکب شده بودند ولی علی‌رغم این اعتراف عملی، از اعتراف رسمی و شفاهی یا مکتوب به آن خیانت آمیخته به دروغ خودداری می‌کردند و در حالی که به گواهی اسناد و گزارش‌های موثق در جلسات خصوصی به دروغ بودن ادعای تقلب اعتراف داشتند، مصلحت خویش- بخوانید مصلحت مدیران بیرونی فتنه- را در اعتراف صریح و علنی نمی‌دانستند! اما، در جریان رسیدگی به صلاحیت وزیران پیشنهادی آقای دکتر روحانی، برخی از وزرا که متهم به همراهی با فتنه بودند ضمن انکار این همراهی و اعلام برائت از فتنه- که در جای خود قابل تقدیر است- بر ادعای تقلب نیز خط بطلان کشیدند.

تا آنجا که در دفاع پایانی آقای دکتر روحانی از وزرای پیشنهادی وقتی نوبت به دفاع از آقای عباس آخوندی نامزد وزارت مسکن، راه و شهرسازی رسید، گفت «ایشان -آقای آخوندی- این شهامت را داشت که در آن سال‌های حساس در حضور مقام معظم رهبری بگوید که در انتخابات تقلب نشده است، نه تنها تقلب نشده است، بلکه در انتخابات ایران امکان تقلب نیز وجود ندارد.».
آقای آخوندی در انتخابات سال 88 از اعضای اصلی ستاد میرحسین موسوی بود و با همین عنوان نیز همراه چند تن دیگر از اعضای آن ستاد و اعضای ستاد سایر نامزدها به محضر رهبرمعظم انقلاب رفته و در آنجا با صراحت امکان هرگونه تقلب در انتخابات را که کلید واژه فتنه بود، نفی کرده بود ولی اعتراف ایشان در فضای عمومی کشور انعکاس نیافته بود و آقای دکتر روحانی با توجه به فضای حاکم بر نگاه نمایندگان مردم می‌دانست که احتمال ادعای تقلب از سوی آقای آخوندی می‌تواند موثرترین عامل در رویکرد منفی نمایندگان به ایشان باشد، از این روی با هوشمندی به نفی تقلب از سوی آخوندی در محضر حضرت آقا اشاره کرد که رأی اعتماد نمایندگان مردم به ایشان را در پی داشت.

نفی صریح ادعای تقلب از سوی برخی وزرای پیشنهادی که به همراهی با فتنه متهم بودند و اظهارات آقای دکتر روحانی در دفاع از وزیرمسکن، راه و شهرسازی میخ دیگری بود که در یک جلسه رسمی و با حضور نمایندگان مردم بر تابوت فتنه آمریکایی-اسرائیلی 88 کوبیده می‌شد و از بی‌اعتباری و سقوط سران و عوامل فتنه 88 حکایت می‌کرد. این نکته نیز با اعتراض شدید و گسترده جریانات ضدانقلاب بیرونی و رسانه‌های بیگانه که «تقلب در انتخابات»! کلید واژه کودتای مخملی مورد حمایت آنها بود، روبرو شد و برخی وزرای پیشنهادی را به باد اعتراض و انتقاد گرفتند که چرا تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری 88 را نفی کرده‌اند!

3- یکی از نکات برجسته دیگر که در جریان بحث‌های داغ 4 روزه برای رسیدگی به صلاحیت وزرای پیشنهادی به وضوح قابل دیدن بود آن که برخلاف ادعاهای پرسرو صدای مدعیان اصلاحات که اصرار داشتند خود را پیروز انتخابات اخیر نشان بدهند، وابستگی وزرای پیشنهادی به «جبهه اصلاحات» یک «امتیاز منفی» تلقی می‌شد و نه فقط وزیران پیشنهادی، بلکه اعضای فراکسیون اقلیت نمایندگان مدعی اصلاحات نیز به گونه‌ای کاملا محسوس اصرار داشتند که هیچیک از وزرای پیشنهادی را در پیوند با جبهه اصلاحات معرفی نکنند. این نکته به وضوح از اعتراف مدعیان اصلاحات به فقدان پایگاه مردمی این جبهه حکایت می‌کرد و حاکی از آن که می‌دانستند اشاره به هرگونه رابطه و پیوند برخی وزرای پیشنهادی به جبهه اصلاحات می‌تواند به عنوان یک مانع جدی، از رأی اعتماد نمایندگان مردم به آنها جلوگیری کند.

خودداری از اشاره به رابطه وزیران پیشنهادی با جبهه اصلاحات به اندازه‌ای محسوس بود که برآشفتگی و عصبانیت شدید رسانه‌های بیگانه و سایت‌های وابسته به اپوزیسیون را در پی داشت و از جمله، سایت صهیونیستی «بالاترین» که تحت مدیریت مستقیم منوشه‌امیر اداره می‌شود با دلخوری و به ملامت نوشت «نه حسن روحانی و نه هیچیک از وزیران پیشنهادی حرفی از اصلاحات به میان نیاوردند و درباره عضویت چند تن از گزینه‌های روحانی در جبهه اصلاحات سخن نگفتند»! همین سایت در گزارش دیگری نوشت «دفاعیات وزرای روحانی به سرمقاله کیهان شبیه بود(!) همه آنها خود را سرباز رهبر ایران معرفی کردند. و روحانی گفت در انتخاب اعضای کابینه‌اش، هماهنگی با نظرات [آیت‌الله] خامنه‌ای ‌را در نظر داشته است و...»

گفتنی است فقط در یک مورد آقای دکتر روحانی به هنگام دفاع از وزرای پیشنهادی یکی از آنها را با عنوان «اصلاح‌طلب» معرفی کرد و نتیجه‌ آن که این وزیر پیشنهادی نه فقط از رأی اعتماد مجلس برخوردار نشد بلکه در میان 3 وزیری که با رأی عدم اعتماد نمایندگان مردم روبرو شدند، کمترین رأی مثبت را کسب کرد.

با توجه به نکات فوق‌الذکر که برگرفته از جلسات علنی و 4 روزه بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی در مجلس شورای اسلامی است به جرأت می‌توان نتیجه گرفت که مجموعه اظهارات نمایندگان موافق و مخالف و نظرات اعلام شده وزرای پیشنهادی در برائت از فتنه 88، اعتراف به دروغ بودن تقلب، پشت کردن آشکار به جبهه اصلاحات، استفاده از گفتمان اصولگرایانه و تاکید بر آموزه‌های اصیل اسلام و انقلاب و نظام، پیروزی بزرگ دیگری برای گفتمان اصولگرایی است و این نظر پیش گفته را تائید می‌کند که در انتخابات خرداد 92 اگرچه نامزدهای جبهه اصولگرا- به مفهوم سیاسی و تشکیلاتی آن- پیروز نبوده‌اند ولی «گفتمان اصولگرایی» پیروز قطعی انتخابات بوده است. و دراین‌باره، باز هم گفتنی‌هایی هست.
payam-resan

تعداد صفحات : 435

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • سنگر یاوران حجت(عج)
  • سنگر جنگ نرم یاوران حجت(عج)
  • معبرسایبری ساوه
  • معبر سایبری اندیشه
  • تهدیدات فضای مجازی
  • این پرچم تا قیامت بالا است*سرگرمی*
  • برندزلینک
  • فتوکده | کارت پستال و کارت ویزیت
  • چت روم افسر جوان جنگ نرم
  • ❤سایت عاشقانه لاویر ❤
  • سایت جنگ نرم
  • عکس و مطالب کم یاب
  • نرم افزار
  • جنگ نرم2
  • جنگ نرم
  • کاربر روزانه
  • کد های برنامه نویسی
  • پایگاه شهدای فردوس
  • بهترین سایت تفریحی
  • قم دانلود
  • شمشیر داموکلس
  • دانلود نمونه سوالات استخدامی
  • افسر جوان جنگ نرم/سایبری
  • مجتمع فرهنگی باران
  • فرهنگی-هنری
  • این پرچم تا قیامت بالاست
  • دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
  • بسیج
  • تدریس خصوصی
  • عینک آفتابی مردانه
  • افسر جوان جنگ نرم
  • خرید شارژ
  • دانلود دانلود دانلود . ..
  • عاشقانها
  • اف سی بی دانلود
  • dokhtarakashegh
  • کاربردروزانه2
  • وبلاگ تخصصي موزيك
  • اف سی بی دانلود
  • طلبــه سايبري
  • کافه تنهایی
  • خرید شارژ
  • حال کنید و لذت ببرید
  • فروشگاه اینترنتی
  • ویکی دانلود ها
  • بیداری اندیشه
  • عینک آفتابی مردانه
  • گروه فرهنگی مشکات
  • سلام علی ال یاسین
  • مجموعه كاملي از نمونه سوالات دبيرستان قسمت اول
  • کاربردروزانه
  • دانلود سریال جدید
  • بزرگترین کامیونیتی ایرانیان مقیم استرالیا
  • قیمت روز خودروی شما
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • نظرسنجی
    به کدام نامزد ریاست جمهوری96 رای می دهید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1316
  • کل نظرات : 51
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 592
  • آی پی امروز : 83
  • آی پی دیروز : 69
  • بازدید امروز : 1,578
  • باردید دیروز : 306
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 2,941
  • بازدید ماه : 8,568
  • بازدید سال : 39,751
  • بازدید کلی : 968,585
  • مترجم سایت36زبان روز دنیا